دختر خاله ی چهار و نیم ساله ام از خاله ام میپرسه: شب آرزوها ینی چی؟
خالم میگه: ینی هر هر آرزویی داشته باشی خدا برآورده میکنه!
میگه رفت تو فکر!
خاله ام میگه وقتی جانمازم رو انداختم، دیدم رفته پشت به من روی مبلهای پذیرایی و رو به قبله نشسته، داره خیلی آروم حرف میزنه.
گوش کردم. دیدم داره با خدا حرف میزنه و میگه:
" خدایا! من تو رو دوس دارم.حالا که آرزوها رو برآورده میکنی من میخوام بگم که اسکوپر(منظورش همن اسکوتره!) ندارم.اگه میشه یه دونه از این اسکوپرها به من بده!"
خاله ام فردای اون روز براش یه اسکوتر میخره! بهش هم میگه چون دختر خوبی بوده خدا به دل مامان و بابا انداخته که این رو واسش بخرن.
اسکوتر رو میگره و میره!
خاله ام میگه داشتم میددیمش همیجوری که راه میرفت هی سرشو بالا می کرد و میگفت: "خدایا دوست دارم! خدایا خیلی ممنون!" و غلط و دست و پا شکسته سعی میکرد صلوات بفرسته، یا بقول خودش صلبات بفرسته!
پ.ن: اقا اصلش دل پاکه! و گرنه این همه نماز و اینا.....
مهتاب هم اسم دختر خاله ی گل ماست :)