اسمایلی یه آدم نه تنها ، نه خسته...یکی که دلش یه جاده میخواد، یه کوله پشتی، یه پوتین، یه مقصد به...هر جایی...اصن بی مقصد!
اسمایلی یه جاده و یه آدم نه تنها، نه خسته.....کنار جاده پر از آفتابگردون و گندم زار
اسمایلی یه آدم و یه آسمون آبی با ابرهای قُلمبه
اسمایلی یه خورشید که کمر همت رو نبسته تا چشماتو در بیاره
اسمایلی یه جاده، بی ماشین...
اسمایلی یه خدا، یه آدم نه خسته و نه تنها...سرش پایین، دست توی جیب...
اسمایلی قدم زدن....تَق!... تَق!...فقط صدای پوتین های من!
اسمایلی فکر...فکر...فکر...از اونایی که توی این شهر شلوغ به ذهن هم خطور نمی کنه!
اسمایلی یه نسیم که از روی گندم زار میگذره تا صورت یه مسافر به مقصد ناکجاآباد...
اسمایلی بلند بلند چتیدن با خدا...
اسمایلی یه جاده....دست تو دست هم....
من و خدا...
***********************************************************
تمام اسمایلی های بالایم آرزوست
خیلی وقت پیش نوشت!
هی میگم به من اعتماد به نفس کاذب ندین اونایی که رو کاغذ می نویسم رو پست کنم دی: