بازاری بود و پولدار
چشمای خیلی ضعیفی داست
رفتیم پیشش گفتیم حاجی میخوایم حسینیه بزنیم
دسته چک رو درآورد، عینکشو زد، امضا کرد، عینک رو در آورد
چک رو گذاشت روبروی ما و گفت بنویسین هر چقد میخواین!
گفتیم: حاجی! نمی شه که. لااقل عینک رو بزن ببین مبلغ رو
گفت من واسه امام حسین(ع) عینک نمی زنم! بنویس!هر چقدر نیاز داری بنویس
هر کاری کردیم عینک رو نزد
حسینیه ساخته شد
ایشون به رحمت خدا رفت
خوابش رو دیدن
آقا نشستن به حساب ها رسیدگی میکنه به ایشون که میرسه
آقا روشون رو بر میگردونن میگن: این برای کار ما عینک نزد، ما هم به حسابش دقیق نمی شیم.
ببریدش بهشت!
نقل از پدر