سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شارژ ایرانسل

فال حافظ


سه شنبه 89/10/7

خاطراتی از یک جهاد به تمام معنا!/3

کلمات کلیدی :

 

رفتیم تا میدا ن انقلاب، تا انقلاب را از شر جلبک های مزاحم خلاص کنیم... 

داشتم شعار میدادم و میرفتم متوجه شدم مامان و خواهرم خیلی عقب ترن. ایستادم.

برگشتم.

بهترین صحنه ی عمرم رو دیدم! باور نمی کردم!

دیدم............یه جوون( تا اونجا که یادم میاد)

پیرهن طوسی روی شلوار به نظر من کمتر از 25 سال.....اما چیزی که در موردش مهمه اینه که

صورتش کاملا کبود بود.....تو این فیلما نشون میده طرف چشمش باد کرده و بنفش شده! دقیقا همونطور.

دور کبودی های صورتش تماما زرد بود

پاهاش رو روی زمین میکشید و میامد

گرفته بودنش. یعنی احتمال داشت بیافته!

به نظر من حالش خیلی بد بود اما غیرتش تحسین برانگیز بود! بصیرتش که دیگه خودتون بگین...

انقدر خشکم زد اصلا یادم رفت ازش عکس بگیرم

شاید قلبا خودش دوست نداشت که من ازش عکس بگیرم. نمی دونم

فقط این رو میدونم که بسیجی بود و از نیروهای مخلص خدا...

خدا حفظش کنه!