با مترو از کلاس میامدم و به شدت خوابم میامد همینطورکه نشسته بودم فروشنده ها طبق معمول با سر و صدا کاسبی میکردن و من حوصله هیچ کدومشونو نداشتم طبق معمول!
تا اینکه نمیدونم تو کدوم ایستگاه یه خانم ه سوار شد ...فال می فروخت با تفاسیر متعددی که"بچه ام مریض ه و پول عمل میخوام" و اینجور صحبتا...
(از نظر من تشخیص متکدی از نیازمندای واقعی یکی از سخت ترین کارایی که مجبور میشم گاها انجام بدم)...در جنجال با وجدان و موشکافانه نگاه کردن خانومه بودم که گفت:.....فال بخرید تو رو به امام رضای غریب....
یک لحظه پیش خودم گفتم امام رضا؟! ...مخلص اش هم هستیم ما...چون اسم اش آورد میخرم..بعد وقتی داشتم نیت میکردم که فال بر دارم یه صدایی تو ذهنم گفت نکنه دروغ بگه...یکی دیگه گفت...من به اسم امام رضا،برای امام رضا ازش فال میخرم دیگه همه اش پای خود آقا! یا علی!
یه فال برداشتم....شروع کردم به باز کردن پاکت...
«دینگ«!....صدای پیامک گوشی اومد....گفتم بعدا میبینم...
فال بود: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد....حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
لبخند زدم...جواب خوبی بود و شعر قشنگی...
رفتم سراغ کیفم تا پیامک بخونم...از یکی دوستای مجازی ام بود برای یه شبکه ای ک اخیرا خیلی خیلی به ندرت توش فعالیت میکنم:
سلام در حرم مطهر رضوی دعاگویتان هستم :*
اصن یک لحظه موندم....چه وقتی این پیامک اومده بود....چقدر قشنگ ما حواله دادیم امام رضا، امام رضا هم گفت حواسم بود....و اونجور که من فهمیدم انگاری گفت..."به اسم من گرفتی؟رسید!"
مثل یه جور دِلیوِری...
چشمام پر اشک شد...هی میخندیدم ...هی اشک تو چشمام حلقه میزد...
.........................................................
پ.ن:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی...
ممنون از ذوست خوبم زهرا خانم بابت یاد کردن من تو حرم امام خوبی ها :*