سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شارژ ایرانسل

فال حافظ


شنبه 90/11/29

اعتراف تکان دهنده!!

کلمات کلیدی :

مامان صبح اومد گفت نی نی به دنیا اومده و میخوایم بریم دیدنش

من فقط سه سالم بود

رفتیم بیمارستان....برای سرگرم کردنم هم یه بیسکوئیت خریدن دادن دستم!

منتظر که بودیم...مامانم میگفت خدا این نی نی رو به داییم داده..من خب فک میکردم خدا باید یه جایی این دور و برا باشه دیگه

پدر بغلم کرد گفت بیا نی نی رو ببین!

از پشت شیشه یه خانمه اومد با یه لباس سبز و مقنعه ی سبز....نی نی هم لای یه پارچه ی سبز بود فکر کنم...

من بیشتر خانمه رو نگاه میکردم تا نی نی ....خانمه هم هی منو نگاه میکرد که ری اکشنم رو در برابر دیدن نی نی ببینه...

خلاصه این گذشت و تا خیلی وقت بعدش من به هیچ کسی نگفتم که هر وقت اسم خدا میومد (استغفروا الله) من خدا رو مثه اون خانمه با لباس و شال سبز تصور میکردم و در حالی که داره خیلی خوشگل به من لبخند میزنه

 :)

خدایا توبه! جاهل بودم ...نفهمیدم!

 

...............................................................................

پ.ن:از همین تیربون به اون سیبیل کلفتی که از پشت شیشه دیدمشو همش 30 سانت بود سلام عرض میکنم....الان ماشالله 3 متر شده! :دی




پنج شنبه 90/11/27

کشفیات!

کلمات کلیدی :

لذت عبادت یه نمکیه که فقط با این نمک میشه مزه ی نعمت های دنیا رو فهمید،بدون اون همه ی زندگی بی نمک و پوچه!

باور کن!

 

...................................................................................

پ.ن:برای نمک از دست رفته ی زندگیم دعا کنین!

 




سه شنبه 90/11/25

اون روز آقا قرائتی میگفتند(4)...

کلمات کلیدی :

اون روز آقا قرائتی میگفتند که یه بنده خدایی میگفت

این همه مردم رو میبینی که از غم و عصه هاشون شکایت میکننااااا

یه روز اگه به همه مردم شهر بگن غم و غصه هاتونو بیارین و بذارین تو میدون شهر، بعد همه که اومدن بگن بهشون که حالا هر کی از بین این غم ها یه غم رو که فکر میکنه بهتر واسه خودش برداره ببره خونه.همه یه دوری دور این میدون میزنن، یه نگاهی به غم و غصه های مردم میندازن آخر میگن: نخواستیم بابا! همون غم و غصه خودمون بهتره....بدین ما همونو برداریمو بریم!

همه هم با غم و غصه های خودشون روانه ی خونشون میشن...

الحمدلله

 

بهله! اینجوریاس!




یکشنبه 90/11/23

از درس های عربی مدرسه چه آموختید!

کلمات کلیدی :

کلاس سوم دبیرستان بودم

درس خون بودم ،عربیم هم بد نبود...

دو هفته پشت سر هم به دلایلی نه تمرین حل کردم نه درس خوندم.

این دو هفته هم با صلوات و هر نذر و نیاز که بود به خیر گذشته بود تا هفته ی سوم.

یه دختره داشت تمرین حل میکرد.معلم بهش ادامه مطلب...



چهارشنبه 90/11/19

افکار درهم و برهم

کلمات کلیدی :

این روزها خیلی چیزا شرمنده ام میکنه

نمی دونم حس خاصی داره

حس بزرگ شدن...حس فهمیدن وقتای از دست رفته.....حس بودن تو یه دنیای کوچیک

نمیدونم اینکه بدونی خیلی چیزا رو نمی دونی بازدارنده باید باشه یا یه موتور واسه حرکت...

نمیدونم

حقیقت مغز با این محتویات در هم برهمش..با این هیاهوش... اگه اندازه دریاهای دنیا جا داشته باشه قاطی میکنه..

شرمنده میشم وقتی ادامه مطلب...



شنبه 90/11/15

شاید اصن هیچی...

کلمات کلیدی :

نمیدونم الان

حس یه پرستو رو دارم

یا حس یه

فلسطینی از سرزمین خود رانده شده

یا

دخترک کبریت فروش

یا

اصن هیچ حسی

نه خوب، نه بد

نه مثبت ،نه منفی

هیچی هیچی هیچی...

 




چهارشنبه 90/11/12

این روزها...

کلمات کلیدی :

این روزها حیا میدن جایزه میگیرن!

 

فرقی نمی کنه روبوسی باشه، دست دادن باشه، لباس کندن باشه یا فراتر از آن(!!!!)

نمیدونن چی رو با چی معامله میکنن...و چه ضرری در معامله میکنن...حیا رو به چه قیمتی میفروشن؟!

 

دشمن حیامون رو نشونه رفته!حواسمون به خودمون باشه...

 

 

 

پ.ن: جای حرف زیاد داره حوصله ی توضیحش رو ندارم

 




دوشنبه 90/11/10

اگر می دیدیم...

کلمات کلیدی :

آدم ها اگر چشم باز کنند

عمری هزار بار یوسف اند

که خدا

درها را برایش گشوده،

هزار با موسی شده اند

که خدا

دریاها را برایشان شکافته

 و هزار بار یونس اند که

که خدا

از دل غم ها و دردها نجاتشان داده

 

پس چطور می گوییم تنهاییم؟!

مگر اینکه کور باشیم

 

 

خیلی وقت پیش نوشت-اصن یادم نیس کی بود!




دوشنبه 90/11/3

سلام آقا!

کلمات کلیدی :

 

 

اسمایلی رو به مشهد ایستادن...چشما بسته

اسمایلی چشمِ دل باز

روبروی ضریح امام رضا

"ئه دیوونه اذن دخول نخوندی که"....اسمایلی ندای درونی

اسمایلی چشم دل بسته، دوباره باز!

اسمایلی روبروی باب الجواد بعد بازرسی بدنی یا به یاد کربلا.. تفتیش

اسمایلی قدم برداشتن، آهسته، آروم نگاه روبرو... خیره ی کله ی گنبد طلا....

اسمایلی اشک تو چشما حلقه زدن...ایستادن

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی...

اسمایلی قدم...آروم، شمرده...سرپایین...

اسمایلی خوندن اذنِ



طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز